لادن طباطبایی بازیگر سینما و
تلوزیون وقتی از چاپ مطلبی با عنوان آشپزی، بهانهای برای نمایش ثروت و تجمل به
نقل از سایت شبکه ایران در روزنامه بانی فیلم مطلع شد به سردبیر این روزنامه نامه
نوشت. در بخشی از این نامه آمده است :
مجله مهر :دفاع و یا توضیح در باب ساختار برنامه، وظیفه من نیست. کارگردان و تهیهکننده
باید پاسخگو باشند. ولی چیزی که میدانم این است که اگر این شخص منتقد فقط کمی
تحقیق میکرد، متوجه میشد که این برنامه در انحصار هیچ شخص و شبکه و گروهی نیست و
اولین بار در دهه 1970 در اروپا تولید و پخش آن شروع شد و پس از آن تا به امروز
اکثر کشورها به سبک و سیاق خود آن را ساختهاند و در اغلب آنها هم یک نفر روی تصویر
حرف میزند. اسم این برنامه هم معمولاً ترجمه همین جمله استCome and dine with me و
در آخر این جمله اسم کشور میآید. این است که حرص و جوش و جوسازی در مورد تقلید از
چه و چه، به نظر بیمورد میرسد.
در عین حال عاملی که باعث شد من در منزلم را برای اولین بار روی دیگران باز کنم،
همین بود. این فکر را که ما هم «بفرمایید شام» خودمان را داشته باشیم پسندیدم. سالهای
دراز فکر جدا کردن زندگی خصوصیام از حرفه را کنار گذاشتم و دل به دریا زدم. فکر
کردم چه اشکالی دارد؟ بهتر است که بینندگان ببینند که ما هم زندگی عادی خودمان را
داریم. خانواده، بچه، دغدغه والدین و.... ببینند که ما هم با هم شوخی میکنیم و
برخلاف توقع منتقد سختگیر کذایی (که انتظار بحثهای وزین و سنگین را داشت) نه فیلسوف
هستیم و نه ادیب و نه سخنران.... میخواستم جوابی باشد برای خیلی از عزیزان که در
صف نانوایی میپرسند: ا، شما هم تو صف نونوایی وامیستین؟
و با لبخند جواب میدهی: بله، آخه بچهها سنگک دوست دارن!!
بله، ما هم گاهی خالهزنک میشویم... بله، غمگین میشویم، شاد میشویم، گریه میکنیم،
زار میزنیم، قهقهه میزنیم. بله ما هم برای همسران و فرزندانمان آشپزی میکنیم،
لباس میشوریم، مریض میشویم، بیمارستان میرویم و... یادم هست یکبار زمانی که
دخترم را باردار بودم، خانمی باتعجب از من پرسید: ا... شما باردارید؟ حمید فرخنژاد
وقتی شنید با طنز خاص خودش گفت: آخه بعضیها فکر میکنن بازیگرها مثل آمیب از وسط
نصف میشن!!!!
یک چیز دیگر که همه این سالها برای من آزاردهنده بود، این است که: حتی اطرافیان ما
اغلب بروز احساساتمان را نوعی نقش بازی کردن میدانند!! با دیالوگ: بازیگره دیگه،
داره بازی میکنه... و این جمله بشدت گروتسک است، متناقض است، ایهام دارد، طنزیست
تلخ، من را یاد کافکا میاندازد. هیچوقت نفهمیدم تعریف است یا توهین (البته فقط
همین یک مورد را. درمورد حرفهای منتقد کذایی مطمئنم توهین است!)... بله، خلاصه، ما
4 زن بازیگر، با جسارت تمام پیشقدم شدیم. هر چهار نفر فکر کردیم که چیزی برای پنهان
کردن نداریم... صاف و صادق و شاد جلوی دوربین رفتیم. چه میدانستیم صداقتمان دروغ،
صافیمان، ادا و شادیمان، کودکانه تعبیر میشود!!
بسیار جالب بود که این شخص، منزل مرا مجلل و مرا ثروتمند معرفی کرده است. دوستانی
که مرا میشناسند، میدانند که من بعد از سالها دوندگی آپارتمانی 80 متری را با
مصالح پیش ساخته، بر بام منزل پدریام ساختهام و تراسی که آنقدر چشم ایشان را
گرفته است، در واقع پشت بام منزل پدرم است!!
این که پشت بام تبدیل به تراس شده است، فکر اینجانب بود، چرا که میخواستم دخترم بهراحتی
در آن بازی کند. گلدانهای بزرگ پلاستیکی را لب دیوار چیدم که بچه از لبه آن پایین
نیفتد. شمشادها را با عرض معذرت خریدم، باقی گلها را یا از حیاط دوستان قلمه زدم
یا کادو گرفتم و بعد از یکسال حاصل آن شد چیزی که این دوست محترم ما را عصبی کرده
است!! تازه، یکی از گلدانها را هم سبزی خوردن میکارم. ندیدند که حرص بخورند!
کلیه اثاثی که در منزل دیده میشود، همگی دست دوم هستند و تنها بازسازی و مرمت شدهاند،
باعث افتخار است که هنر و سلیقه اینجانب و توناییام در استفاده مناسب از وسایلی که
با صرف ساعتها وقت از سمساریهای مناطق جنوب تهران خریدهام و بازسازی کردهام و
کنار هم قرار دادهام به نظر ایشان نشانه ثروت و تجمل میآید. یک باربیکیو ساده به
چشمشان آمده و آنقدر بیادب هستند که به خانم همراه من توهین میکنند و او را کلفت
خطاب میکنند. خانمی که زمانهایی که من سر کار هستم، برای خانوادهام غذا میپزند.
منتقد کذایی نگران نباشند، چون بندرت سر کار میروم، شاید در سال جمعاً ایشان 60
روز برایمان غذا بپزند!! باقی وقتها خودم غذا میپزم و آشپز خوبی هم هستم.