زن جوان وقتی عکس شوهر و هوویش را در آلبوم خانوادگی دوستانش دید برای جدایی و طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش ایران این زن که بر دیوار سرد دادگاه تکیه داده بود غرق در افکار خود بود و زندگی 10 سالهاش را مرور میکرد تا شاید بتواند علتی برای بنبست زندگی خود پیدا کند که با شنیدن نام خود و همسرش وارد شعبه 256 شد و در برابر قاضی نشست.
قاضی عموزادی با مطالعه پرونده او به زن جوان گفت: علت درخواست طلاقتان را
توضیح دهید.
زن جوان که به کاشیهای کف دادگاه خیره شده بود، گفت: 10 سال پیش زمانی که دختری 20
ساله بودم با میثم که از دانشجویان نمونه سال آخر مدیریت و 5 سال از من بزرگتر بود
در دانشگاه آشنا شدم. وی پسر بسیار مؤدب و مهربانی بود و در درس هایم به من کمک
زیادی کرد تا اینکه احساس کردم به این پسر علاقهمند شدهام. وقتی از سوی وی
پیشنهاد ازدواج را شنیدم بسیار خوشحال شدم و بلافاصله موضوع را با خانوادهام مطرح
کردم. پس از موافقت آنها مراسم خواستگاری انجام شد و من با 500 سکه طلا به عقد دائم
میثم در آمدم. یک سال بعد نیز با برگزاری مراسم سادهای به عنوان جشن ازدواجمان
راهی خانه مشترکمان شدیم. از اینکه با میثم ازدواج کرده بودم بسیار راضی بودم. وی
به خوبی من را درک میکرد و در همه مراحل زندگی همراهم بود. با به دنیا آمدن دخترم
خوشبختیمان چندین برابر شد و کانون خانوادگیمان نیز هر روز گرمتر میشد. تنها
چیزی که گاهی آزارم میداد این بود که همسرم در کارخانهای به عنوان مدیر داخلی
مشغول به کار شده بود که در سمنان بود به همین دلیل در هفته یک یا دو روز را در
سمنان و بقیه هفته را در تهران کار میکرد. 3 سال از کار همسرم در آن کارخانه میگذشت
و من نیز به نبودنهای وی عادت کرده بودم و از زندگی گرم و عاشقانه در کنار همسر و
دخترم راضی بودم. تا اینکه چند روز پیش پسرخالهام سرزده به خانهمان آمد و همه
زندگیام را به یکباره به جهنم تبدیل کرد.
زن جوان اشکهایش را پاک کرد و ادامه داد: عکسی دسته جمعی در دست مهدی پسرخالهام بود که وقتی آن را دیدم تا ساعتها گیج و مات به گوشهای خیره ماندم و در سکوت فقط اشک میریختم.
پسر خالهام که برای تفریح به خانه یکی از دوستانش در سمنان رفته بود در آلبوم خانوادگی آنها با عکس همسرم در کنار زنی دیگر روبه رو میشود. وی که بسیار کنجکاو شده بود موضوع را پیگیر میشود. دوست مهدی همسرم میثم را شوهر خواهرش معرفی میکند و میگوید که این عکس برای 3 سال پیش است که در مراسم عقدکنان از وی و خواهرش تهیه کرده است. پسر خالهام که بسیار از موضوع شوکه شده بود موضوع را برای دوستش توضیح میدهد و بلافاصله عکس را به دست من میرساند.
زن جوان که گریه امانش نمیداد به قاضی عموزادی گفت: در زندگیام هیچ چیزی برای همسرم کم نگذاشتم اما نمیتوانم درک کنم که به چه علت با زنی که 8 سال از خودش بزرگتر بوده ازدواج کرده است.
مرد جوان که تا آن لحظه سکوت کرده بود رو به قاضی گفت: من هیچ چیزی در زندگی با سمیرا کم نداشتم و کنار وی و دخترمان احساس آرامش میکردم. در ابتدا وقتی با شهناز در سمنان آشنا شدم وی را به عقد موقت خود در آوردم اما خیلی زود احساس گناه کردم و از وی خواستم تا به این ارتباط پایان بدهیم اما متوجه شدم که وی باردار است و به اجبار وی را به عقد دائم خود در آوردم اما همیشه از این مسئله احساس گناه میکردم. حالاهم حاضرم تا همسر دوم خود را طلاق بدهم و از سمیرا خواهش میکنم تا من را ببخشد و به من فرصتی برای جبران بدهد. زن جوان در ادامه گفت: من به هیچ شکلی نمیتوانم خیانت همسرم را ببخشم بنابراین حاضرم با بخشش مهریهام و دریافت حضانت دخترم از وی جدا شوم.
مرد جوان که دیگر راهی نداشت موافقت خود برای طلاق را اعلام کرد و حضانت تنها دخترش را به همسرش سپرد.
قاضی پس از شنیدن اظهارات زوج جوان و بنا به توافق آنها حکم طلاق را صادر کرد