عکس / همسر ایرج قادری : فقط یک سال دیر مراجعه کردیم!

عکس / همسر ایرج قادری: فقط یک سال دیر مراجعه کردیم!
 

60سال لحظه‌به‌لحظه با ایرج قادری زندگی کرده است، «تهمینه اطمینان‌مقدم» رفیق کودکی و همدم این روزهای او در گفت‌وگو با ایده‌آل از محبوب‌ترین مرد زندگی خود می‌گوید
عکس : همسر ایرج قادری: فقط یک سال دیر مراجعه کردیم!

برترین ها:پس از 60 سال زندگی مشترک به لحظات حساسی رسیده است، تنها همدم زندگی‌اش در بستر بیماری، با مرگ مبارزه می‌کند. بیمار مردی به تمام معناست؛ مردی که حتی در بستر بیماری هم خوش‌‌قد و قامت است و ابهت و شکوه مردانه خاصی دارد. اکنون پس از 4 سال نبرد با سرطان هنوز هم مقتدرانه در جدال است. ایرج قادری چهره ای‌آشنا و نامدار در عرصه سینمای ایران که هر کس به نوعی او را می‌شناسد. او همسر تهمینه اطمینان‌مقدم است؛ همسری که با وجود اینکه 76 سال از عمرش می‌گذرد، استوار و پابرجا همچون فرشته‌ای مهربان، بدون هیچ چشمداشتی شوهرش را تر و خشک می‌کند.تلاش فراوانی کردم تا برای عیادت و مصاحبه بر بالین ایرج قادری حاضر شوم. پرسان پرسان مطلع شده بودم که او در بیمارستان مهراد بستری است. حالا همسرش تنها همراه زندگی مشترک در این لحظات رنج و ناتوانی بر بالین او ثانیه‌ها را به فرصتی طلایی جهت مراقبت از او بدل کرده است.با وجود تلاش‌های ما هیچ امکانی برای عیادت از ایرج قادری از سوی همسرش فراهم نشد اما خوشبختانه توانستیم پای درددل تهمینه‌خانم بنشینیم که به هر حال ناراحتی‌های خودش را دارد، او پیوسته می‌گفت: «اجازه نمی‌دهم کسی از نام ایرج برای معروفیت خودش استفاده کند.» او در سال‌های اخیر با مشکلات فراوانی دست به گریبان بوده . حرف‌های وی را بخوانید. «ایرج پس از 13 سال دوری از کار تازه اجازه از سرگیری فعالیت پیدا کرده بود. من کنار اینکه زن خانه‌داری بودم همیشه به فکر روز مبادا هم بودم، به فکر پس‌اندازی بودم که روزی به کارمان بیاید. شما در نظر بگیرید یک کودک سرطانی به گفته مسئولان مؤسسه خیریه محک، سالانه حدود 45میلیون تومان هزینه درمانی در پی دارد، با این دیدگاه یک انسان بالغ چه میزان هزینه خواهد داشت؟ در طول سال‌های اخیر حدود 300 میلیون تومان هزینه برای درمان و مراقبت از ایرج صرف کردیم، بدون اینکه از کسی کمکی دریافت کنیم. بارها گفتند بیمه هنرمندان و بیمه تکمیلی هنرمندان، فکر می‌کنید با 5 میلیون تومان برای این بیماری پرهزینه چه می‌شود کرد؟ مسئولان گفتند در آخر برای پرداخت مخارج کمک خواهیم کرد اما من ناراحت شدم و گفتم که نیازی نخواهیم داشت.»


عشق این مرد برای من کافی است

ایرج یک هنرمند است، حتی هنوز هم تمام دیالوگ‌های بازی‌های او را برخی از مردم حفظ هستند و تکرار می‌کنند. ایرج عاشق این مردم است. او می‌گفت یک تار موی دست‌فروش کنار خیابان‌های تهران را با نگاه صدها چشم‌آبی آمریکایی عوض نمی‌کنم. او عاشق ایران است و همیشه برای وطنش احساس خاصی داشته. پیوسته از هنرمندان ایرانی مقیم خارج از کشور می‌‌خواست به ایران بازگردند. این آدم با این روح و طبع بلند نه به صدقه و کمک مالی نیاز دارد و نه حمایت افراد تازه به دوران رسیده. مردم ایرج را دوست دارند و همین برایمان کافی است. از پیرمرد 90ساله تا کودکان کم‌سن و سال عاشق شخصیت او بوده و هستند.


13سال انتظار برای کار در

ایرج قادری متولد 21 فروردین 1313 و من متولد شهریور 1314 هستیم. ایرج نزدیک 19سال داشت و من 17 سال که با هم ازدواج کردیم. سال 1333 صاحب یک پسر شدیم. 20ساله بود که در رشته پزشکی در ایالات‌متحده مشغول به تحصیل شد و متاسفانه در اثر سانحه اتومبیل جان خود را از دست داد و ما را داغدار کرد.

از مهرماه 1387 درگیر بیماری ایرج شدیم. پزشکان معتقدند وراثت و عوامل ژنتیک و به ویژه مصرف سیگار مهم‌ترین عوامل در بیمار شدن او هستند. ایرج واقعا آدم سالم، پاک و ورزشکاری است، به هیچ چیز اعتیاد و وابستگی ندارد و متاسفانه فقط سیگار می‌کشد. از 22 سالگی سیگار می‌کشید تا همین چند سال پیش. در سال​هایی که کارگردانی نمی​کرد خیلی‌ها حاضر بودند برای او در حرفه‌های مختلف سرمایه‌گذاری کنند اما هیچ‌وقت زیر بار نرفت و گفت: من کارم فیلم و سینماست و علاقه‌ای به هیچ کار دیگری ندارم. 13سال صبورانه تحمل کرد تا در نهایت اجازه کارگردانی در سینما گرفت و با ذوق فراوان مشغول ساخت فیلم شد.


اگر یک سال زودتر مراجعه می‌کردیم...

ایرج پزشک معالجش را خودش انتخاب کرد. من همیشه یادآور می‌شدم که با پزشکان دیگر هم مشورت کن اما متاسفانه توجه نمی‌‌کرد. یکی از روزها در دفتر کار ایرج متوجه یکی از آزمایش‌های سونوگرافی او شدم که نوشته بود توده‌ای در مثانه‌اش دیده می‌شود که اگر آن را پیگیری کند بهتر است. از او پرسیدم که چرا من را مطلع نکردی؟ گفت: چیز مهمی نیست ولی متاسفانه بلافاصله درگیر خونریزی در ادرار شد. سراغ پزشکش که رفتیم، گفت: بروید و بعد از قطع خونریزی برای معاینه و پیگیری بیایید که در این لحظه متوجه شدیم باید پزشک معالج ایرج را عوض کنیم.به این ترتیب و با کمک دوستان و از طریق اینترنت متوجه شدیم که آقایان دکتر محمدجواد سنادیزاده، متخصص کلیه و مجاری ادراری برای پیگیری بیماری مناسب هستند.متاسفانه پس از معاینات مختلف گفتند ای کاش سال پیش می‌آمدید، اگر زودتر مراجعه می‌کردید با یک درمان ساده به وسیله واکسن (B.C.G) از پیشرفت بیماری جلوگیری می‌کردیم.متاسفانه ما درگیر کم‌لطفی پزشک قبلی شده بودیم. در طول این مدت ایرج، 2 مرتبه تحت عمل جراحی سنگین قرار گرفت و شیمی‌درمانی شد اما پزشکان گفتند احتمال عود مجدد آن وجود دارد، سرطان مثانه متاسفانه اگر دیر تشخیص داده شود مهاجم بوده و مهار آن دشوار خواهد بود. اعتقادی به اعزام ایرج به خارج از کشور نداشتیم، به پزشکان ایرانی باسابقه و بیمارستان‌های معروف اعتقاد داریم. پزشکان خارجی در علم ممکن است از ما بالاتر باشند اما در عمل پزشکان ایرانی بهترین هستند و من باوری به پزشکان آمریکایی و خارجی نداشتم به همین دلیل در ایران درمان را پیگیری کردیم.


ورزش او را نگه داشته است

«تنها عشق ایرج قادری کار بود و ورزش، در طول 24 ساعت شبانه‌روز اگر ایرج را به حال خودش رها می‌کردی یا ورزش می‌کرد یا کارگردانی یا اگر می‌شد بازی؛ البته در سال‌های ابتدای ازدواجمان روزی 3 ساعت ورزش می‌کرد. بدنی بسیار قوی داشت، فراموش نمی‌کنم که هر چند وقت یک‌بار با عشق خاصی می‌گفت: ببین هر روز عضلاتم قوی‌تر و حجیم‌تر می‌‌شود. عاشق ورزش و تندرستی بود. به نظرم آنچه او را تاکنون نگه داشته همین ورزش و تلاش سال‌های جوانی اوست.

25 جلسه رادیوتراپی در موسسه محک به لطف آقای دکتر ضیاءالدین لطیف‌زاده،‌ متخصص سرطان کمک فراوانی به توقف روند بیماری کرد اما در هر صورت عصب سیاتیک و بخش‌هایی از لگن خاصره را سرطان درگیر کرده و عملکرد کلیه‌ها را هم مختل کرده است.


تا 50 سال دیگر هم هستم

4 سال است که شوهرم را با کمال میل از ته قلب روی چشمانم نگهداری کردم و اگر 50 سال دیگر هم نیاز باشد که سخت‌ترین و ناخوشایند‌ترین کارها را برای مراقبت از او انجام بدهم، دریغ نخواهم کرد. من و ایرج از کودکی با هم بزرگ شدیم، او همبازی کودکی من بود. رفیق خواهر و برادرهای من بود، چطور می‌توانم فراموشش کنم و از هر خدمتی برایش دریغ کنم؟ من متولد خراسان هستم، پدرم آذری و مادرم متولد تهران است. پدربزرگم شیخ آقااسترآبادی است که عضو مجلس شورای موسسان دوره پهلوی اول بود. باسواد بودند. شهلا ریاحی، بازیگر سینما و تلویزیون خاله من است. همه بستگان ما اهل فرهنگ و ادب و تدریس بودند.ساعت‌های فراوانی در دامن این مادران عزیز شعرخوانی، حافظ‌خوانی و مولوی‌خوانی داشتیم. هر زمان که فکر می‌کنم مادرم از دنیا رفته، به این فکر نمی‌کنم که ایشان فوت کرده، فقط احساس می‌کنم کتاب مراجعه به علم خودم را از دست داده‌ام.آنچه می‌خواستم از مادرم می‌پرسیدم از وقتی که بچه بودم تا وقتی که درگذشت. به خداوند، مرگ و زندگی اعتقاد دارم، اهل گریه و زاری و شیون نیستم. خداوند خالق انسان است و گریه و زاری انسان باید به حال خویشتن باشد و نه به حال درگذشتگان.

 


فیلم‌هایی از ایرج قادری که دوست دارم

فیلم «تاراج» را خیلی دوست دارم. فراموش نمی‌کنم روزی منزل یکی از دوستان خانوادگی‌ دعوت بودیم، ایرج با گریم سر فیلم که نقش یک «گدا» را بازی می‌کرد به آنجا آمد، آنقدر طبیعی بود که نه تنها مردم به او پول خرد کمک کرده بودند بلکه حتی صاحبخانه هم با یک گدای واقعی او را اشتباه گرفته بود. این فیلم‌ باعث شد خیلی‌ها اعتیاد را ترک کنند و حتی به این مسئله اذعان می‌کردند فیلم در ترک اعتیاد آنها چقدر اثرگذار بود. کمتر فیلمی را تا به این حد اثرگذار دیدم. البته خیلی از فیلم‌های ایرج را هم دوست نداشتم مثلا فیلم «سام و نرگس» زیاد مورد علاقه من نبود اما مردم خیلی این فیلم را دوست داشتند.

 


هیچ منتی بر سر گلزار نیست

درخصوص حرف‌هایی که می‌گویند ایرج قادری باعث شد تا محمدرضا گلزار بازیگر شود و او اصلا بازیگر نیست باید بگویم ایرج مدت‌ها به دنبال بازیگری خوش‌چهره و متفاوت بود تا جایی که از دوستان و آشنایان می‌خواست به او برای پیدا کردن جوانی برای همراهی در فیلم‌هایش کمک کنند. روزی به ایرج خبر دادند فرد مورد نظر شما را پیدا کردیم و آن فرد «محمدرضا گلزار» بود. گلزار در برخورد اول بسیار خجالتی بود و اذعان می‌کرد تجربه و توانایی در ایفای نقش و بازیگری ندارد اما در نهایت با تشویق ایرج قادری و حتی من،‌ با انجام تمرینات بازیگری ایشان به سوی آینده‌ای درخشان حرکت کرد. محمدرضا گلزار در خانواده‌ای بااصالت و بسیار نجیب‌ پرورش پیدا کرده بود. از نزدیک با خانواده او آشنا شدیم، محمدرضا در آن زمان سال آخر دانشگاه بود. می‌گفت از 18سالگی خودم مخارج زندگی‌‌ام را تامین می‌کنم. تدریس موسیقی انجام می‌داد.گلزار برای حضور در فیلم «سام و نرگس» انتخاب شد. این یک انتخاب خوب از طرف ایرج قادری بود. گلزار خودش، خودش را ساخت و معروف کرد. در اصل ایرج وسیله‌ای بود تا این فرصت برای این جوان چهره آشنای سینمای ایران ایجاد شود. من خواهش می‌کنم کسی از جانب ایرج قادری منتی بر سر محمدرضا گلزار نگذارد که او موجب معروفیت و پیشرفت گلزار شد. ایرج هم راضی نخواهد بود از این منت. محمدرضا، شعور، خلاقیت،‌ توانایی و استعداد ویژه خودش را داشت و همین موجب شد تا در سینمای ایران بدرخشد.گلزار همیشه جویای احوال ایرج بود و حتی به منزل ما رفت‌وآمد می‌کرد و هنوز هم جویای احوال ایرج است. به نظر من خداوند خالق انسان‌هاست اما این خود انسان است که با لیاقتش می‌تواند کاری کند که متفاوت باشد.


ما عاشق ایران هستیم

سفرهایی که به مازندران (خزرشهر) داشتیم برای من خاطره‌انگیز بود. سخت‌ترین سفر زندگی ما سفری بود که رفتیم اورگان آمریکا سر خاک پسرمان و واقعا ایرج من را خون به دل کرد. او پیوسته تمایل داشت به ایران بازگردد. قرار بود 2 ماه آمریکا بمانیم اما در آخر مجبور شدیم همان هفته اول ایرج را ببریم فرودگاه تا به ایران بازگردد. ایرج به هیچ قیمتی علاقه به ماندن در خارج از ایران نداشت و عاشق وطن بود؛ البته در خارج از ایران کشور ترکیه را خیلی دوست داشت، ترکی هم خوب صحبت می‌کرد چون پدرش 4 سال رئیس گمرک مرز ایران و ترکیه بود. ما هر دو اعتقادی به گرفتن اقامت هیچ کشوری نداشتیم و هر زمان که تمایل داشتیم فقط با گرفتن ویزا، سفر می‌کردیم و بعد هم به ایران بازمی‌گشتیم. خیلی از کشورها به سادگی به ما ویزای اقامت می‌دادند اما هیچکدام 2 تمایلی به این مسئله نداشتیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد